خاطره ای از آیت الله بهاء الدّینی همه چشم به استاد دوخته بودند . از بالای منبر مسجد پایین آمده ؛ روی زمین نشست و به منبر تکیه داد .با این که حرف های استاد تمام شده بود ، شاگردان هنوز در جای خود نشسته بودند و انتظار می کشیدند تا استاد چیزی بگوید . هیچ کسی دوست نداشت حتی یک لحظه ، فرصت هم صحبتی با این عالم بزرگ اخلاق را از دست بدهد . استاد چای را سرکشید ، دستی به ریش های سفیدش کشید و آماده رفتن بود که یکی از شاگرد ها از جا برخاست و به نمایندگی از بقیه طلبه ها از استاد خواست تا توصیه ای مهم به آن ها بکند . نکته یا دستوری که راهنمای آنان برای زودتر رسیدن به خدا و سلوک های عارفانه باشد . استاد لحظه ای سکوت کرد و بعد جواب داد : « اگر بتوانید این دو کار را انجام دهید ، خیلی جلو خواهید بود ، اول این که نماز را اول وقت بخوانید . دوم این که دروغ نگویید .»
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |